بى گمان نزديك به يك قرن حكومت امويان كه از سياهترين ادوار تاريخ اسلام است; اسلام و امت اسلامى را بازيچه اغراض خود قرار داده بودند و هيچ ارزشى براى مردم قائل نبودند. تمامى مسلمانان و به ويژه پيروان خاندان نبوت در حكومت بنى اميه در سختى و خفقان بسر مى بردند; عبدالملك يكى از حكام اموى در خطبه اى خطاب به مردم گفت: «هر كس مرا به تقوى و پرهيزگارى دعوت كند گردنش را مى زنم!»[24] و وليد فرزند عبدالملك پس از رسيدن به حكومت در اولين سخنرانى خود گفت: «هر كس در برابر ما گردنكشى كند او را مى كشيم و هر كس سكوت كند، درد سكوت او را خواهد كشت!»[25]
بنى اميه، مُشتى زنديق از خدا بى خبر بودند كه از همان آغاز پيدايش اسلام، با دين و پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)دشمنىِ آشتى ناپذيرى داشتند. حوادث بعدى و جنگهاى بَدر و اُحُد باعث شد كه بنى اميه كينه اى بى تسكين از پيامبر و اميرمؤمنان به دل گرفته و بعدها هر وقت فرصتى يافتند به كينه جويى و انتقام دست زدند، و براى نابودى اسلام و دشمنى با پيامبر و خاندان پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) از هيچ حيله و نيرنگ و جنايتى فروگذار نكردند.
از سال چهلم هجرت، پس از شهادت اميرمؤمنان و به قدرت رسيدن معاويه، دنياى اسلام عملا به دست بنى اميه قبضه شد و شديدترين فشارها بر شيعيان آغاز گشت; ناسزا گفتن به امير مؤمنان على(عليه السلام)در سرلوحه برنامه هاى بنى اميه بود. قتل عام كربلا و شهادت سرور شهيدان حسين(عليه السلام) اوج جنايات بنى اميه محسوب مى شود، و پيش از فاجعه كربلا و بعد از آن نيز بنى اميه بسيارى از بزرگان شيعه و علويين را به جرم جانبدارى از اهل بيت(عليهم السلام)كشتند و بسيارى ديگر را سالها در سياهچال هاى مخوف در بدترين شرايط زندانى كردند; «زيد» فرزند امام چهارم(عليه السلام)در زمان هشام بن عبدالملك به شهادت رسيد، پيكر زيد را پس از شهادت به دستور هشام بدار آويختند، و چند سال بعد پائين آوردند و سوزاندند.
حادثه كربلا و روشنگرى و مبارزات منفى ائمه(عليهم السلام) پس از آن فاجعه، در ايجاد تنفر از حكومت بنى اميه نقش مؤثرى داشت، و بالاخره شهادت زيد موجب شد كه مردم از بى دينى و ستم و خودكامگى بنى اميه به ستوه آمدند.