- آيين زندگى و درسهاى اخلاق اسلامى
- 1
- 2
- 3
- 4
- 5
- 6
- 7
- 8
- 9
- 10
- 11
- 12
- 13
- 14
- 15
- 16
- 17
- 18
- 19
- 20
- 21
- 22
- 23
- 24
- 25
- 26
- 27
- 28
- 29
- 30
- 31
- 32
- 33
- 34
- 35
- 36
- 37
- 38
- 39
- 40
- 41
- 42
- 43
- 44
- 45
- 46
- 47
- 48
- 49
- 50
- 51
- 52
- 53
- 54
- 55
- 56
- 57
- 58
- 59
- 60
- 61
- 62
- 63
- 64
- 65
- 66
- 67
- 68
- 69
- 70
- 71
- 72
- 73
- 74
- 75
- 76
- 77
- 78
- 79
- 80
- 81
- 82
- 83
- 84
- 85
- 86
- 87
- 88
- 89
- 90
- 91
- 92
- 93
- 94
- همه صفحات
از امام باقر(عليه السلام): «اصحاب و برادران دينى خود را بزرگ داريد و احترامشان كنيد، هجوم مكنيد و به هم ضرر نرسانيد و رشك مورزيد و از بخل بپرهيزيد و بندگان خالص خدا باشيد.» [280]
از پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم): «براى هيچ مسلمانى جايز و حلال نيست كه از برادر مسلمان خود تا سه روز قهر و دورى و ناپيوستگى كند، و پيشى گيرنده (براى آشتى)، به بهشت پيشى گرفته است.» [281]
از امام صادق(عليه السلام): «مؤمن نسبت به برادر با ايمانش هديه خداى عزّوجلّ است، پس اگر او را مسرور كند و به او پيوندد، هديه خداوند را پذيرفته است و اگر از او ببرد و دورى و جدايى كند; هديه خداوند را رد كرده است.» [282]
از امام صادق(عليه السلام): «خداوند از هيچ مؤمنى عملى را نپذيرد، اگر او قصد بدى و سويى را بر برادر با ايمانش در دل داشته باشد.» [283]
آگاهى
الف: در رواياتى نهى و منعى از «شحناء»، «مشارة»، «ملاحاة» وارد شده است. مراد از شحناء; عداوت و كينه است. و مراد از مشارة; مخاصمه است. و مراد از ملاحات; منازعه.[284]
ب:در رواياتى از دورى مؤمن، بيش از سه روز نهى شده; مانند اين كه از رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) روايت است: «لاهِجْرَةَ فَوْقَ ثَلاث» يا «لايَحِلُّ لِمُسْلِم اَنْ يَهْجُرَ اَخاهُ فَوْقَ ثَلاثَة».[285]
ظاهراً مراد از اين هجر، دورى گرفتن (جدايى، بريدن) مؤمنين از يكديگر پس از وقوع منازعه اى بين آنان مى باشد.
ج:در رواياتى از حجب مسلمان مؤمن (يعنى خوددارى از ملاقات با او) منع شده است; مانند روايت ابى حمزه از امام باقر(عليه السلام): «اى اباحمزه! هر مسلمانى كه مسلمان ديگرى به منزلش بيايد براى زيارتِ او يا طلب حاجتى از او، و او در منزلش باشد و اذن ورود بخواهد، اذن ندهد و به سوى او نيز خارج نشود; پيوسته اين صاحب منزل در لعنت خدا خواهد بود تا اين كه يكديگر را ملاقات كنند.» راوى مى گويد: «گفتم فدايت شوم در لعنت خداست تا اين كه يكديگر را ملاقات كنند؟» فرمود: «بلى.»[286]