باموجُودات نامحسوس آشناشويم

درسهايى از اصول دين، شماره سوم

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ  2  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

نام جزوه: باموجودات نامحسوس آشنا شويم

نويسنده: هيأت تحريريه مؤسسه در راه حق

ناشر: مؤسسه در راه حق قم - تلفن 2-743221

تيراژ: 20000 جلد

نوبت چاپ: تابستان 78

چاپخانه: سلمان فارسى قم

قطع: جیبی

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ  3  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

هنگامى كه ساختمان زيبا، پرشكوه و منظّمى مى بينيم به آسانى در مى يابيم كه مهندس و معمار و بنّاى آن هر يك در فنّ خود مهارت داشته است و از ديدن آن بناى با نظم به علم و اطلاع سازنده ى آن پى مى بريم. همچنين مشاهده ى اتومبيل، هواپيما، مغز الكترونيك و ديگر صنايع منظّم، بدون شك، ما را به مخترعان، مكتشفان و سازندگانى مطّلع و دانا رهنمون مى شود و به علم واطلاعشان واقف مى شويم. هيچگاه لازم نيست كه سازنده ى ساختمان و يا مصنوعات ديگر را با چشم خود ببينيم تا به وجود آنها اعتراف كنيم; تازه اگر هم آنها را مشاهده كنيم; باز علم واطلاعشان را باهيچك از حواس

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ  4  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ظاهرى خود درك نمى توانيم كرد.

اما در عين حال به علم و اطلاع آنان معتقديم; چرا؟ چون همان نظمى كه در مصنوعاتشان ديده مى شود، ما را به علم و اطلاع سازندگانشان آگاه مى سازد و از اينجا به اين نتيجه مى رسيم كه هرگز لزومى ندارد هر چيزى كه ما مى خواهيم به وجود آن اعتراف كنيم از ديدنيها و محسوسات باشد. بلكه چه بسيار حقايقى كه با هيچيك از حواس ظاهرى ما درك نمى شوند ولى با دقت و توجه در اثرهاى آنها به وجودشان آگاه مى گرديم. چون هر خردمندى با كوچكترين التفات و دقت در مى يابد كه هيچ اثرى بدون مؤثر و هيچ چيز با نظمى بدون نظم دهنده ى باخرد و دانا نمى تواند بود. بنابراين مى توانيم موجودات جهان را به دوسته تقسيم كنيم:

1 - چيزهايى با يكى از حواس پنجگانه درك

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ  5  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

مى شود، با چشم ديدنيها را مى بينيم، با گوش صداها را مى شنويم با بينى و زبان و پوست بدن از بوهاى مطبوع و نامطبوع، مزه هاى تلخ و شيرين، سردى و گرمى و زبرى و نرمى، آگاه مى شويم.

2 - حقايقى كه با هيچ يك از حواس ظاهرى ما درك نمى شود ولى از راه مطالعه در آثار آنها، مى توانيم به وجودشان پى ببريم گرچه همه آن حقايق نيز همه يكنواخت نيستند; برخى مادّى و برخى غيرمادّى يعنى مجرد از همه ى حدود و خواص ماده اند و اكنون اشاره به برخى از آنها:

* الكتريسته: هرگز نمى توانيم با نگاه كردن به دو سيم كه يكى از آنها برق دارد، از جريان برق در آن يك، آگاه شويم و تنها از اثر - برق - مثلاً روشن شدن لامپ - مى توانيم به وجود آن پس ببريم، پس الكتريسته چيزى

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ  6  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

است كه هست هر چند چشم ما نمى تواند آنرا مستقيماً ببيند.

* نيروى جاذبه: اگر جزوه يى را كه هم اكنون در دست داريد رها كنيد; رو به زمين سقوط مى كند يعنى زمين آن را به طرف خود مى كشد، اين نيرو چيست كه ما آن را مستقيماً با حواس خود احساس نمى كنيم؟

اين نيروى جاذبه نيز از جمله چيزهاى بسياريست كه ديدنى نيست اما از سقوط اجسام - كه اثر آنست - به وجود آن اطمينان داريم.

* آهنربا: آهنربايى را كه در كنار قطعه آهنى قرار مى دهيم. به ظاهر چيزى جز آنچه مى بينيم وجود ندارد، اما وقتى آهن به سوى آهنربا كشيده مى شود در مى يابيم كه در فضاى پيرامون آهنربا خاصيت آهنربايى وجود دارد.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ  7  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

* اشعه نامرئى: اگر نور سپيده فام خورشيد را به بلور سه پهلويى بتابانيم در آن سوى بلور، هفت رنگ خواهيم ديد كه عبارتند از: قرمز، نارنجى، زرد، سبز، آبى، نيلى و بنفش. اين سوى قرمز و فراسوى بنفش، ديگر رنگى ديده نمى شود. در صورتى كه دانشمندان دريافته اند كه در آنجا كه چشم، ديگر نورى نمى بيند باز هم نورهايى وجود دارد كه داراى آثار حرارتى و شيميايى هستند. اين نورها را «مادون قرمز» و «ماوراء بنفش» مى نامند.

در سال 1800 ميلادى (1178 شمسى هجرى) يكى از دانشمندان فيزيكدان و ستاره شناس به نام هرشل به فكر افتاد كه تحقيق كند آيا نورى به جز آنچه چشم مى بيند وجود دارد يا نه؟ گرماسنج را روى پرده يى كه نورهاى هفتگانه از بنفش تا قرمز در آن ديده مى شد به تدريج جابجا كرد و در معرض رنگهاى مختلف قرارداد

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ  8  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

و اثر حرارتى هر يك از اين رنگها را اندازه گرفت. چون به اين سوى قرمز رسيد، دريافت كه گرماسنج، حرارت بيشترى را نشان مى دهد و از آن پس مسلم شد كه نورى ناديدنى - به نام «مادون قرمز» - وجود دارد كه حرارتى بيش از نورهاى ديدنى ايجاد مى كند و همين حرارت كه اثر اين نور است، بشر را به وجود نور مادون قرمز معتقد ساخت.

در همان زمان، دانشمند ديگرى به نام ولاستون مقدارى از تركيب كلرور نقره را كه يك مادهّ ى شيميايى است; در ماوراء نور بنفش قرار داد و بر خلاف انتظار خود دريافت: در آنجا كه نورى به چشم نمى آيد; عاملى وجود دارد كه كلرور نقره را سياه رنگ مى كند.

بعدها نيز دانشمندان دريافتند كه تغيير رنگ پوست بدن در آفتاب، به خاطر تأثير شيميايى همين نور است.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ  9  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

بدينگونه، مسلم شد كه فراتر از نور بنفش نور ديگرى وجود دارد كه ديده نمى شود و آن را «ماوراء بنفش» ناميدند.

* صداهاى ناشنيدنى: بسيارى از صداهاست كه ما نمى شنويم. اين گونه صداها را اصوات ماوراء صوتى يا مادون صوتى مى نامند كه از آثار آنها به وجودشان پى مى بريم و در پزشكى و صنعت مورد استفاده قرار مى گيرد.

* ادراك: همه ى ما از خود، آگاهيم يعنى درك مى كنيم كه هستيم و نيز يك سلسله ادراكات متوالى و پى درپى نسبت به موضوعات خارج از خويش داريم كه از آنها با اين قبيل جمله ها تعبير مى كند.

- مشكل ترين مسأله ى رياضى را حل كردم.

- درباره فلان تئورى بسيار انديشيدم تا دريافتم

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ  10  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

درست است.

و نيز، انسان نسبت به دانستنى هاى خود، آگاه است يعنى مى داند كه مى داند. ادراك، چيزى ديدنى و شنيدنى نيست تا انسان بتواند آنرا با چشم ببيند يا با گوش بشنود بلكه حقيقتى نامحسوس است كه هر انسانى آن را علاوه بر نيروى بينايى و شنوايى و ساير قواى ظاهرى در وجود خويش مى يابد و ديگران نمى توانند از راه حواس ظاهرى آنرا درك كنند بلكه بايد به وسيله ى آثار، از وجود آن باخبر شوند مثلاً دانشمندى كه راه حل يكى از مسائل علمى را توضيح مى دهد، معلوم مى شود كه آن را درك كرده است و نيز موقعى كه از دانشمندى مى پرسيم شما به مسائل رياضى آشنا هستيد يا نه؟ او مى گويد: بى اطّلاع نيستم مى فهميم كه وى به ادراكات و دانستنيهاى خودآگاه است يعنى: مى داند كه مسائل

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ  11  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

رياضى را مى داند.

* ترسيم ذهنى: بشر مى تواند در ذهن خود هر شكلى كه مى خواهد، بسازد مثلاً برجى مانند برج ايفل را كه ساختن آن در جهان خارج به سالها وقت و هزار گونه مصالح و مواد و صدها كارگر نياز دارد; در عالم ذهن مى توان در لحظه يى بنا كرد بلكه هزاران برابر آنرا بدون هيچ زحمتى مى توان ساخت ونيز ممكن است در ذهن چيزهايى را تصور كرد كه اصلاً در خارج وجود ندارد چنانكه در ذهن خود هيولايى مى توانيم بسازيم كه داراى سرها و دست و پاهاى زيادى باشد پيداست كه ديگران قادر نيستند مستقيماً از ساخته هاى ذهنى ما با خبر شوند، زيرا ديدنى و شنيدنى نيست بلكه بايد از آثار، پى به وجود آن ببرند يا از طريق گفتار خود ما.

* حب و بغض و تصميم: هر كسى از چيـزهايى

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ  12  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

خوشش مى آيد و در مقابل، از چيزهاى ديگر بيزار است. و نيز پيوسته در زندگى نيازمند به تصميم است. هر كارى را كه دوست دارد، تصميم مى گيرد آنرا انجام دهد و هر كارى را كه دوست ندارد از آن صرف نظر مى كند و تصميم مى گيرد پيرامون آن نگردد.

هيچكس نمى تواند مستقيماً از تصميم ديگرى و از اينكه چه چيز را دوست دارد و از چه بدش مى آيد با خبر شود مگر از راه آثار و عكس العمل ها، زيرا حب وبغض و تصميم، شنيدنى، و ديدنى و احساس شدنى نيست تا با حواس ظاهرى احساس گردد.

* حيات: جوجه ى زيبايى پيش روى ما، در حوض مى افتد و پيش از آنكه بتوانيم نجاتش دهيم، مى ميرد. در سازمان حياتى اين حيوان در همان لحظه چه تغييرى رخ داده و در وضع فعلى او با يك لحظه پيش كه زنده بود چه

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ  13  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

تفاوتى به هم رسيده است كه ديگر نمى جنبد، بازى نمى كند، غذا نمى خورد؟

ناچار بايد گفت: چيزى در حيوان زنده هست و در مرده نيست كه همان حيات است. اين حيات محسوس نيست و ماتنها آثار آنرا كه حركت، تغذيه و... باشد درك مى كنيم و از راه همين آثار به وجود آن پى مى بريم.

حقايق علمى و مسلم بالا به خوبى روشن مى سازد كه علاوه بر موجوداتيكه ما آنها را با اندامهاى حسى درك مى كنيم، موجوداتى هم هستند كه مستقيماً احساس نمى شوند بلكه فقط از راه آثار، آنها را مى شناسيم.

بدين ترتيب نتيجه مى گيريم كه صحيح نيست چيزى را كه نمى بينيم تنها به علت اينكه ديده نمى شود انكار كنيم، زيرا ديده نشدن غير از وجود نداشتن است و راه پى بردن به وجود چيزى منحصر به چشم و ياساير

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ  14  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

حواس ظاهرى نيست بلكه عقل هم مى تواند از راه اثر به وجود چيزى پى ببرد چنانكه وجود حقايق علمى ذكر شده - كه از راه آثار شناخته مى شوند - پيش هيچكس قابل ترديد يا انكار نيست.

نمى خواهيم بگوييم خدا مانند اين حقايق است زيرا خدا حقيقتى است فوق اينها كه هيچ چيز با او همتا و همانند نيست بلكه منظور ما اين است كه همانطوريكه در اين چيزها از راه آثار پى به وجودشان مى بريم; درمورد خدا نيز، از راه آثار پى به وجود او مى بريم.

پس آنانكه، تنها با چشم سر، مى نگرند و وجود خدا را چون با همين چشم نمى توانند ديد انكار مى كنند چشم خرد و انديشه ايشان نابيناست، چرا كه دانستيم، به حكم خرد، از راه نظام دقيق خلقت كه از آثار خداست مى توان به وجود او پى برد.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ  15  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

اما تو;

«چشم دل باز كن كه جان بينى *** و آنچه ناديدنى است آن بينى!»

زيرا در هر موجود، نشانه يى از خدا هست.

نكته ى دقيقتر و مطلب مهمتر آنكه مطالعه در آثار قدرت پروردگار - يعنى جهان و جهانيان علاوه براينكه ما را به وجود وى رهنمون مى شود از اين حقيقت نيزآگاه مى سازد كه: چون همه ى جهان و جهانيان آثار اوست و اثر وى اختصاص به يك مورد و مكان مخصوص ندارد و همه پديده ها هر كدام نشانى از وى دارند; پس خود او حقيقت ديگرى است كه هيچيك از موجودات جهان همتا و همانند او نيستند بلكه وجود نامحدودى است كه دارنده ى همه ى كمالات و منزه از همه ى نقايض است.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ  16  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

بنابراين، از مطالعه در آثار الهى به دو چيز پى مى بريم:

1 - به وجود آفريدگار جهان، كه همه اثرهاى اويند.

2 - چون آثارش نامحدود است و مختص به يكجا و يك زمان نيست; مى فهميم كه او وجودى است نامحدود و دارنده ى همه ى كمالات گرچه نمى توانيم حقيقت او را درك كنيم.

محمد بن عبداللّه خراسانى خادم امام هشتم(عليه السلام)مى گويد: گروهى نزد حضرت امام رضا(عليه السلام) نشسته بودند كه يكى از منكران خدا وارد شد...

امام (عليه السلام) به او فرمود:

اگر آن طور كه شما مى گوييد خدايى، پيامبرى، حساب و كتابى در كار نباشد (كه هست) آيا نماز و روزه و زكوة و ايمان ما براى ما زيانى خواهد داشت؟

آن مرد جوابى نداد (يعنى كه نه).

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ  17  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

حضرت فرمود: اما اگر آنطور كه ما مى گوييم خدايى باشد، دينى باشد، و معاد و روز جزائى باشد (كه حتماً هست) آيا بدبختى و هلاكت نصيب شما نشده است؟

(بديهى است كه به حكم عقل هركس حتى اگر احتمال بدهد كه ماوراء اين جهان، جهان ديگر وجود دارد، بايد به دستورهاى دينى عمل كند تا به بدبختى و هلاكت دچار نگردد).

آن مرد پرسيد:

خدايى كه شما به آن معتقديد چگونه و كجاست؟

امام (عليه السلام) فرمود: پرسش تو اشتباه است.

خدا بى آن كه خود، داراى مكان باشد; مكان را آفريد و بدون اين كه خود، چگونگى داشته باشيد; چگونگى و كيفيت را آفريد; پس نمى توان او را از اين راهها شناخت. خدا با هيچ يك از حواس درك نمى شود

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ  18  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

و با چيزى قابل مقايسه نيست آن مرد گفت: اگر باهيچكدام از حواس درك نمى شود، پس چيزى نيست!

امام (عليه السلام) فرمود: واى بر تو (چقدر فكرت كوتاه است كه) چون حواس تو از درك او ناتوان است، پروردگارى او را انكار مى كنى ولى ما از همين كه خود را از درك وى عاجز و ناتوان مى بينيم يقين مى كنيم كه تنها او پروردگار ماست و نه هيچ چيز ديگر.

گفت بگوييد: خدا در چه زمانى بوده است؟

امام فرمود: تو بگو كه خدا در چه زمانى نبوده است تا من بگويم در چه زمان بوده است (يعنى خدا قبل از زمان بوده و زمان را او آفريده است).

گفت: دليل اثبات وجود خدا چيست؟

حضرت فرمود: هنگامى كه من درباره ى بدن خود

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ  19  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

فكر مى كنم، مى بينم نمى توانم به طول و عرض آن چيزى بيفزايم يا از آن كم كنم همچنين نمى توانم در خوشى و ناخوشى به ميل خود باشم (بلكه گاهى هر چه سعى مى كنم كه از يك بيمارى مثلاً بهبودى حاصل كنم ممكن نمى شود) به همين دليل و نيز از ديدن نظام خورشيد و ستارگان و زمين و آسمان و نظام كلّى جهان مى فهمم كه بدن من و اين جهان خلقت، آفريدگار و پروردگارى (عالم و توانا) دارد(1). 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- اصول كافى، ج 1، ص 78 (با اندك تلخيص).

اشتراک نشریات رایگان

سامانه پاسخگویی