هجرت پيامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) سرآغاز گسترش اسلام

 

 

نقشه قتل و نجات پيامبر

پس از آن‏كه اسلام در مدينه گسترش يافت، رسول اكرم (صلی الله علیه واله) از مسلمانان مكه خواست براى اين‏كه آزار و اذيت بيشترى را متحمل نشوند از مكه مهاجرت كنند، اين افراد از آنجا كه بيمناك بودند در صورت بيرون رفتن به صورت علنى، مبادا قريش مانع آنان شوند، به آرامى و در نهان از مكه خارج شدند و جز اندكى از آنان در مكه باقى نماند. پيامبر(صلی الله علیه واله)پس از هجرت يارانش، در شهر مكه در انتظار اجازه هجرت بود، خداوند او را به خواندن اين دعا رهنمون شد تا به خويشتن آرامش دهد: وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِى مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِى مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِى مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصِيراً.

تمام ياران مؤمن پيامبر، كه با آن حضرت در مكه باقى ماندند به جز على بن ابى‏طالب و ابوبكر، مورد ظلم و ستم قرار گرفته و به زندان افتادند.

وقتى قريش ديدند پيامبر از پيروان و ياران بسيارى در مدينه برخوردار شده و كسانى كه در مكه به او گرويده‏اند نيز به سوى آنان در حركتند و مى‏دانستند كه پيامبر نيز خواه ناخواه به آنان مى‏پيوندد، لذا در <دارالندوه» گرد هم آمده و به مشورت پرداختند تا درباره آن حضرت تصميمى بگيرند: بعضى پيشنهاد كردند او را از سرزمين خود بيرون برانند و دسته‏اى ديگر به زندانى كردن او رأى دادند. و ابوجهل پيشنهاد قتل آن حضرت را داد، به گونه‏اى كه قبيله او نتوانند از قاتلين وى انتقام‏جويى كنند،به اين طريق كه از هر قبيله جوانى سرشناس انتخاب كنند و به هر يك شمشيرى بُرّنده بسپارند و آن‏گاه بر پيامبر هجوم برده و همه با هم با يك ضربت كار او را تمام كنند؛ زيرا اگر اين گونه عمل كنند، خون پيامبر ميان قبايل به هدر رفته و قبيله وى قادر نخواهد بود از همه آنها انتقام بگيرد، و بدين سان به گرفتن ديه‏اى كه بدانان پرداخت شود راضى خواهندشد. همگى با پيشنهاد اخير موافقت كرده و سپس پراكنده شدند. جبرئيل(ع) بر پيامبر نازل شد و وى را در جريان نقشه قوم او قرار داد و از او خواست آن شب را در بستر خويش نخوابد.

پاسى از شب گذشته بود كه جوانان قريش در خانه پيامبر گرد آمده و منتظر بودند تا به‏خواب رود و او را به قتل رسانند، ولى آن‏گاه كه پيامبر متوجه جايگاه آنان شد به على بن ابى‏طالب(علیه السلام) (1) فرمود: در بستر من بخواب و رداى سبز حضرمى مرا بر خود بپوشان كه گزندى به تو نخواهد رسيد، و به وى دستور داد تا امانتى كه از مردم نزد آن حضرت بوده به صاحبانش برگرداند، چه اين‏كه بسيارى از مردم مكه به جهت صداقت و امانت‏دارى آن حضرت، امانات خود را نزد او به وديعه گذاشته بودند.

پيامبر خدا (صلی الله علیه واله)از خانه خود بيرون رفت و خداوند وى را از ديدگان آنها نهان داشت و دشمنان متوجه حضرت نشدند. پيامبر (صلی الله علیه واله)آهنگ خانه ابوبكر نمود تا با هم مهاجرت كنند و تصميم گرفتند براى مخفى ماندن به غار ثور پناه ببرند. ابوبكر قبل از حركت به پسرش عبدالله گفت: فرداى آن روز به آنچه كه مردم درباره آن‏دو مى‏گويند ، گوش بسپارد و شبانگاه خبرها را به آنها برساند و از پسران عامر بن فهيره خواست كه گوسفندان او را در روز به چرا برده و هنگام شب آنها را به مسير غار بياورد تا از شير آنها بنوشند و آن‏گاه جهت احتياط همراه با پيامبر از در كوچكى كه پشت ديوار خانه‏اش قرار داشت به سمت غار حركت كردند و بدين جهت رسول خدا (ص) از نقشه قتل، رهايى يافت و اين آيه شريفه در اين باره نازل گشت: وَ إِذ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الماكِرِينَ(2(

و آن‏گاه كه كافران با تو از در مكر و حيله درآمدند تا تو را زندانى نموده يا بكشند و يا از شهر خارج كنند، آنان به حيله متوسل شدند و خدا نيز با آنان حيله نمود و مكر الهى برتر از آنان است.

 

 

در جستجوى پيامبر(ص)

با طلوعِ خورشيد، كفار قريش پى بردند كه محمد(صلی الله علیه واله) از دست آنان بيرون رفته و كسى كه در بستر او خوابيده على بن ابى‏طالب(3) است. آنها به طور ناگهانى با اين قضيه روبه‏رو شده و مات و مبهوت گشتند، از اين رو اعلام كردند براى هر كسى كه او را به آنان برگرداند، جايزه‏اى معادل يك‏صد شتر در نظر گرفته‏اند. انسان‏هاى آزمند و طمع‏كار در گوشه و كنار به جستجوى حضرت پرداختند، و سرانجام در تعقيب آن‏حضرت به بالاى كوهى، كه او و همراهش در آن پناه گرفته بودند رسيده و از در غارى كه آنها در آن مخفى شده بودند گذارشان افتاد، به نحوى كه پاهايشان محاذى در غار بود، ولى به امر خدا آنها را نمى‏ديدند. ابوبكر به رسول خدا(صلی الله علیه واله)عرض كرد: اگر كسى از اينها به جاى پاى خود نگاه كند ما را مى‏بيند. پيامبر بدو پاسخ داد: درباره دو نفرى كه سومى آنها خداست چگونه مى‏انديشى. وى به همراهش مى‏نگريست كه اندوه و پريشانى از چهره‏اش نمايان بود، حضرت سعى كرد مقدارى ناراحتى وى را كاهش دهد، همراهش گفت: به خدا من برخودم اندوهگين نيستم، ولى بيم از آن دارم كه شما آسيبى ببينى. حضرت فرمود: نترس و بيم نداشته باش؛ زيرا خدا با ماست.

و خداى سبحان در اين باره فرموده است: إِلّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثانِىَ اثْنَيْنِ إِذ هُما فِى الغارِ إِذ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلى‏ وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ العُلْيا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ؛(4(

اگر او را يارى نكنيد، خدا او راكمك خواهد كرد، آن‏گاه كه كافران او را از مكه بيرون راندند و زمانى كه يكى از آن دو كه در غار بودند، به همسفر خود گفت: اندوهگين مباش، به راستى كه خداوند با ماست. خداوند آرامش خاطر بر او فرستاد و با لشكريان غيبى كه شما آنها را نديديد او را يارى نمود و نداى كافران را پست و نداى خدا را مقام بلند و پر ارج قرار داد و خداوند قدرتمند و داناست.

رسول اكرم(صلی الله علیه واله)با همسفر خود سه روز در غار به سر بردند تا اين‏كه قريش از يافتن آنها مأيوس شدند و سپس فرد راهنما دو مركب برايشان آورده و از بيراهه‏اى در نواحى ساحلى، به سمت مدينه رهسپار گرديدند. هجرت پيامبر(صلی الله علیه واله)در ماه ربيع الاولِ سال سيزدهم بعثت صورت گرفت و در آن زمان پنجاه و سه سال از سن مبارك آن حضرت مى‏گذشت.

حفظ جان پيامبر(ص(

در بين افرادى كه براى دستيابى به جايزه به جستجوى پيامبر پرداختند مردى به نام «سراقة بن مالك بن جعشم» بود كه فردى از قريش به او اطلاع داده بود كه سه نفر را با چشم خود ديده كه به سمت مدينه در حركتند. سراقه مردى قوى هيكل و در شجاعت معروف بود، و بى‏آن‏كه كسى در جريان قرار گيرد زره به تن كرد و بر مركب خويش سوار شد و به تعقيب آن سه نفر پرداخت تا شايد محمد(صلی الله علیه واله)را بين آنان بيابد و به جايزه نايل شود.

ابوبكر سوارى را غرق در سلاح ديد كه به آنان نزديك مى‏شد، از اين صحنه به وحشت افتاد، ولى رسول اكرم(صلی الله علیه واله) با اطمينان به حركت خود ادامه داد و پيوسته در دعا و نيايش بود و از تلاوت قرآن باز نمى‏ايستاد و در حالى كه سراقه به سرعت به سوى آنان مى‏آمد، اسبش او را به زمين كوبيد، وى از جا برخاست و تلاش كرد مجدداً خود را به آنان برساند و آن‏گاه كه خيلى نزديك رسيده بود، بار دوم نيز پاهاى اسب او تا زانو به زمين فرو رفت و سراقه را به جاى دور دستى پرتاب كرد كه با سلاح خود درهم غلتيد. سراقه اين وضع را به فال بد گرفت و پى برد كه در اين كار با شكست مواجه خواهد شد و با خود گفت: محمد(صلی الله علیه واله)دعوت خود را علنى ساخته و پيروز خواهد شد. از اين رو از آنها امان خواست و از رسول خدا(صلی الله علیه واله)تقاضا كرد امان‏نامه‏اى برايش بنويسد تا نشانه‏اى ميان آنان باشد. پيامبر اكرم(صلی الله علیه واله) به عامر بن فهيره دستور داد تا امان‏نامه‏اى براى او نوشت و وى آن را گرفت و از همان راهى كه آمده بود بازگشت. بعد از آن‏كه سراقه از تعقيب پيامبر ناكام شد، كسانى را كه قصد تعقيب رسول‏خدا (صلی الله علیه واله) داشتند به اشتباه مى‏انداخت و بعد از آن‏كه واقف شد پيامبر(صلی الله علیه واله) وارد مدينه شده است، ماجراى خود و پيامبر را براى مردم نقل كرد.

ورود به قبا: خبر هجرت نبى اكرم (صلی الله علیه واله) به گوش مردم مدينه رسيد و آنها هر روز صبح تا آفتاب سوزان ظهر منتظر مقدم آن حضرت مى‏ماندند و بعد از آن‏كه در آن روز از تشريف‏فرمايى حضرت مأيوس مى‏شدند ، به خانه‏هاى خود باز مى‏گشتند. رسول خدا (صلی الله علیه واله) مدت هشت‏روز در بيابان سوزان راه پيمود تا به منطقه‏اى به نام «قبا» در شش ميلى مدينه رسيد و گروه زيادى از ياران حضرت به دليل بيمى كه بر جان پيامبر از ناحيه دشمنان داشتند، مسلحانه به استقبال آن حضرت آمده بودند.

پيامبر اسلام(صلی الله علیه واله) بر بنى عمرو بن عوف وارد شد و بيش از ده روز نزد آنان اقامت گزيد و در اين فاصله رسول خدا نخستين مسجد در اسلام را بنا كرد كه به مسجد قبا معروف است، و قرآن به اين مسجد اشاره مى‏كند. لَمَسْجِدٌ اُسِّسَ عَلَى التَّقْوى‏ مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهِّرُواْ وَاللَّهُ يُحِبُّ المُطَّهِّرِينَ؛(5) و مسجدى كه از روز نخست براساس تقوا بنا شد ، سزاوارتر است كه در آن به نماز بايستى. در آن مردانى وجود دارند كه علاقه‏مندند پاك و پيراسته باشند و خداوند پاكان را دوست دارد. و پيامبر اسلام با ياران خود در بناى اين مسجد تشريك مساعى داشت.

 

 

سخنرانى پيامبر(ص(

رسول گرامى اسلام(صلی الله علیه واله) سپس در روز جمعه در حالى كه يارانش پيرامون وى گرد آمده بودند قبا را به قصد مدينه ترك گفت و هنگام ظهر بدان‏جا رسيد و در محل سكونت بنى‏سالم بن‏عوف در منطقه‏اى به نام رانوانا نزول اجلال فرمود و نماز جمعه را در آنجا اقامه كرد و براى مردم چنين خطبه خواند:

حمد و سپاس خدا را سزد، او را سپاس مى‏گويم و از او درخواست كمك و يارى دارم، به آمرزش او اميد بسته و از او هدايت مى‏طلبم، ايمان بدو آورده و به وى كفر نمى‏ورزم. با هركس كه به انكار او برخيزد دشمنى خواهم كرد و گواهى مى‏دهم كه جز خداى يگانه معبودى نيست و محمد بنده و فرستاده اوست كه او را در برهه‏اى از آمدن پيامبران، و وجود اندكِ علم و دانش و گمراهى مردم، در گذشت زمان و نزديكى رستخيز، با مشعل هدايت و نور و پندواندرز به سوى مردم فرستاد. كسى كه از خدا و رسول او پيروى كند، هدايت و كسى كه نافرمانى آنان كند منحرف گرديده و به گمراهى سختى دچار گشته است. شما را به تقواى الهى سفارش مى‏كنم؛ زيرا برترين چيزى كه مسلمانى آن را به مسلمان ديگر سفارش كند، تشويق و ترغيب او به آخرت و سفارش به تقواى الهى است. از آنچه خدا شما را بر حذر داشته پرهيز نماييد كه پند و نصيحتى بهتر از اين وجود ندارد، تقوا براى آن كس كه از خدا بيم داشته باشد، يارى راستين براى دستيابى به سعادت آخرت است. كسى كه كارهاى نهان و آشكار خويش را طبق فرموده خداوند و به خاطر او انجام دهد، در دنيا سبب نيكنامى او شده و در آخرت آن‏گاه كه هركس نياز به اعمال پيش فرستاده خويش دارد، ذخيره پس از مرگ او خواهد بود و اگر كارهايش غير از اين باشد آرزومند است كاش آن را انجام نداده بود. خداى سبحان شما را از خود برحذر مى‏دارد و او به بندگانش مهربان است، سخنش راست و وعده‏اش تخلف‏ناپذير است. خداوند مى‏فرمايد: ما يُبَدَّلُ القَوْلُ لَدَىَّ وَما أَنَا بِظَلّامٍ لِلْعَبِيدِ. در امور دنيا و آخرت و آشكار و نهان از خداى خويش بيمناك باشيد؛ زيرا: وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُعْظِمْ لَهُ أَجْراً؛ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِيماً. تقواى الهى انسان را از ناخرسندى و كيفر و خشم خداوند مصون مى‏دارد و موجب سرافرازى و خشنودى پروردگار و بالابردن مقام و منزلت شخص مى‏گردد.

]از آنچه خدا به شما داده‏[ بهره‏مند شويد و در دستورات الهى كوتاهى نورزيد، خداوند كتاب خود را به شما آموخته و راه خويش را ارائه داده است تا راستگويان را از دروغگويان باز شناسد، همان گونه كه خداوند به شمإ؛ه‏ه احسان نموده، شما نيز نيكى و احسان كنيد و با دشمنانش دشمنى و در راه او به نحوى بايسته مبارزه و پيكار نماييد. او شما را برگزيد و مسلمانتان ناميد تا هر كسى به هلاكت مى‏رسد و يا زنده مى‏ماند، با دليل و برهان باشد. قدرت از آن خداست. خدا را بسيار ياد كنيد و براى پس از مرگ، عمل نيك انجام دهيد، چه اين‏كه اگر كسى ارتباط ميان خود و خدا را سامان بخشد، خداوند بين او و مردم را اصلاح مى‏كند، چون حاكم بر مردم، خداست، نه اين‏كه مردم بر او حاكمند، او مالك مردم است، نه مردم مالك اويند، هيچ گونه قدرت و توانى جز از ناحيه خداوند بزرگ وجود ندارد.»(6)

پيامبر(ص) در مدينه

رسول اكرم (صلی الله علیه واله) پس از به جا آوردن نماز جمعه، به مسير خود ادامه داد تا به مدينه رسيد و مردم شهر براى استقبال آن حضرت از شهر بيرون آمده و اين شعار را سر مى‏دادند: « الله‏اكبر، جاء رسول الله، الله اكبر، جاء محمد» و زنان و كودكان نيز براى گفتن خير مقدم به آن بزرگوار اين سرود را مى‏خواندند:

طلع البدر علينا وجب الشكر علينا                      من ثنيات الوداع ما دعا للَّه داع

آن روز، روزى سرشار از شادى و سرور بود كه مدينه مانند آن را در تاريخ خود سراغ نداشت و از سويى هر يك ازمردم علاقه‏مند بودند حضرت در خانه آنها حضور يابد، ولى پيامبر(صلی الله علیه واله) مهار شتر را رها ساخت تا هر كجا خواهد برود، و به انبوه جمعيت مشتاقى كه پيرامون وى حلقه زده بودند فرمود: شتر را رها كنيد؛ زيرا مأموريت دارد؛ يعنى هركجا كه شترِ پيامبر زانو بزند، حضرت در همان‏جا اُطراق خواهد كرد. شتر به راه خود ادامه داده تا به منطقه «مربد(7)» مقابل خانه ابوايوب انصارى رسيد، و در آنجا خوابيد. زمين «مربد» متعلق به دو نوجوان يتيم بود و رسول خدا(صلی الله علیه واله)آن را از ولىّ آنها خريدارى كرد و در آن مسجدى را كه امروزه به حرم نبوى شريف معروف است بناكرد (ساختمان اين مسجد تاكنون چندين بار تجديد بنا گرديده است). تا زمانى كه مسجد پيامبر(صلی الله علیه واله)بنا گرديد و خانه‏اش در جوار آن ساخته شد، آن حضرت در خانه ابوايوب انصارى اجلال نزول فرمود.

شخص پيامبر در ساختن مسجد كمك مى‏كرد تا مسلمانان را به كار تشويق نمايد. مهاجر و انصار نيز در ساختن مسجد تشريك مساعى داشته و به بناى آن ادامه دادند. پيامبر(صلی الله علیه واله)شخصاً همراه مسلمانان سنگ بنا را حمل مى‏كرد و مى‏فرمود:

اللهمّ لا عيش الّا عيش الآخرة                        فاغفر الأنصار و المهاجرة؛

بار خدايا، زندگى جز زندگى آخرت نيست، پس انصار و مهاجرين را ببخشا.

رسول خدا (صلی الله علیه واله)خانه خويش را متصل به مسجد بنا كرد و در آن سكونت گزيد.

و آن‏گاه كه پيامبر(صلی الله علیه واله) در مدينه استقرار يافت در پى اعضاى خانواده‏اش كه در مكه بودند فرستاد(8). عبدالله بن‏ابوبكر نيز همراه خانواده پدر با آنان از مكه خارج شد، ولى مشركين مكه برخى از مسلمانان مستضعف را از مهاجرت باز داشته و آنها را به زندان افكندند و مورد آزار و اذيت و شكنجه قرار دادند.

 

 

پيمان برادرى

تاريخ دعوت اسلام در مدينه با دوره‏هاى جديدى، همانند دوران ارشاد و هدايت، دوران نظم و انضباط و دوران پيروزى آغاز گرديد. در ابتداى هجرت در شهر مدينه، قبايل گوناگونى سكونت داشتند. نخستين گروه آنان كسانى بودند كه دعوت پيامبر اكرم (صلی الله علیه واله)را پذيرا گشته و به رسالت وى ايمان آورده بودند، و پيامبر آنها را انصار ناميد. دسته ديگر مهاجرانى بودند كه از مكه به مدينه گريخته بودند و دسته سوم؛ يهوديان را تشكيل مى‏دادند و سرانجام بت‏پرستانى كه هم چنان بر شرك به خدا باقى ماندند، و با وجود اين تعددِ قبايل،ميان مردم اصيل مدينه، كينه‏هاى ديرينه و ريشه‏دارى وجود داشت كه در بسيارى موارد، آتش جنگ را ميان آنان شعله‏ور ساخته بود و ناگزير، اين وضعيت، تدبيرى اساسى مى‏طلبيد كه به اختلافات گوناگون اين جامعه از هم پاشيده پايان دهد.نخستين گامى كه رسول اكرم (ص) در اين زمينه برداشت، چاره‏انديشى در امر گذران زندگى اين مهاجران بود، چه اين‏كه بيشتر آنان در خلال اقامت خود در مكه، از زندگى مناسب و مرفهى برخوردار بودند، ولى براى حفظ دين خود ناگزير شدند ثروت و دارايى خويش را رها سازند.

راه‏حلّى كه رسول خدا(صلی الله علیه واله)انجام داد، پيمان(9) برادرى ميان انصار و مهاجرين بود، لذا بدان‏ها فرمود: «براى خدا، هر دو تن از شما با يكديگر برادر باشيد». اين برادرى در دين به اين سبب بود كه آنها به كمك يكديگر شتافته و در مشكلات زندگى، دست يارى به هم بدهند و همان گونه كه برادران نسبى(10) از يكديگر ارث مى‏برند، اين برادران نيز از يكديگر ارث ببرند. هر يك از انصار، برادر مهاجر خويش را به خانه خود راه داد و به‏گونه‏اى شگفت‏انگيز از وى پذيرايى به عمل آورد از جمله: وقتى عبدالرحمان عوف به مدينه آمد، رسول خدا(صلی الله علیه واله)ميان او و سعدبن ربيع انصارى پيمان برادرى بست. سعد به او گفت: اى برادر، من بيش از همه مردم مدينه مال و ثروت دارم، اينك نيمى از آن مربوط به تو باشد و داراى دو همسر هستم، هر كدام را كه بپسندى با طلاق از او جدا مى‏شوم تا به ازدواج تو در آيد. عبدالرحمان گفت: خداوند به تو و خانواده و اموالت خير و بركت دهد، مرا به بازار راهنمايى كن ، وى به بازار رفت و به داد و ستد پرداخت و بهره فراوانى برد و وضع زندگى او بسيار مناسب شد و زنى از انصار را به ازدواج خويش در آورد.

خداى متعال با اين فرموده، انصار را به جهت برخورد بسيار شايسته آنان با برادران مهاجر خود مورد ستايش قرار داده است: وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدّارَ وَ الإِيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلا يَجِدُونَ فِى صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمّا أُوتُوا وَ يُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ المُفْلِحُونَ؛(11)

انصار كه قبل از مهاجرين مدينه را خانه ايمان گردانيدند، مهاجرينى را كه به سوى آنان مى‏آيند دوست مى‏دارند، و در دل خود هيچ نيازى نسبت به آنها نمى‏يابند، مهاجران را بر خويش مقدم مى‏داشتند، هر چند خود نيازمند چيزى بودند و كسانى كه نفسشان از بخل نگاه داشته شود، آنها رستگارانند.

همان‏گونه كه خداوند با اين فرموده، انصار و مهاجرين را با هم به برترين چيزى كه نفس بدان علاقه‏مند است مژده داده است: وَالسّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ المُهاجِرِينَ وَالأَنْصارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِىَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنّاتٍ تَجْرِى تَحْتَها الأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً ذلِكَ الفَوْزُ العَظِيمُ؛

آن دسته از مهاجرين و انصار كه سبقت به ايمان گرفتند و آنان كه به نكويى از آنها پيروى كردند، خداوند از همه آنها خشنود است و آنها از خدا، و براى آنها بهشتى كه از زير درختانش نهرهاى آب جارى است برايشان مهيا كرده است و براى هميشه در آنجا جاودان خواهند ماند و اين همان رستگارى بزرگ است.

پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) با اين پيمان برادرى دينى، دل‏ها را به يكديگر نزديك نمود و وضعيت زندگى مهاجرانِ مستمند را سر و سامان بخشيد و اين يكى از جالب‏ترين مظاهر مسؤوليت اجتماعى است كه اسلام آن را به جهت سازش طبقاتى و تحكيم پيوند و همبستگى، در دل پيروان خود رسوخ داده است.پس از آن رسول اكرم (صلی الله علیه واله)با يهود پيمان بست و عهدنامه مشروحى ميان آنان و مهاجر و انصار نگاشت كه در آن بر حفظ وحدت مسلمانان و يك‏پارچگى آنها و حرمت جان و مال يكديگر و حرمت مدينه تأكيد شده بود، يهوديان در اين پيمان نامه قرارداد كرده بودند كه هريك از دو طرف بر دين و آيين خود باقى بمانند و اگر بحث و مشاجره‏اى بين طرفين به‏وجود آمد كه موجب به هم خوردن پيمان نامه شد، قضاوت و داورى به خداى عزّوجّل و رسول او حضرت محمد (صلی الله علیه واله) سپرده شود.

با انعقاد اين پيمان نامه و عقد برادرى ميان مسلمانان، وضعيت مدينه آرام گرفت و مسلمانان بى‏آن‏كه فتنه و آشوب و اذيت و آزارى آنها را تهديد كند، با آرامش خاطر به انجام دستورات دين خود پرداختند.

هجرت رسول اكرم (ص) و مؤمنين همراه وى از مكه به مدينه، نه جنبه فرار داشت و نه از بيم و ترس انجام پذيرفت و نه در اثر يأس و نوميدى بود و نه براى استراحت و آرامش از دشوارى دعوت و آزار و اذيت خويش، بلكه بدين جهت بود كه فاصله‏اى ايجاد شود و طرفداران حقّ كه به ضعف كشيده شده بودند، توان خود را براى پايان دادن به ظلم و سركشى باز يابند.

رسول خدا(ص) و ياران مؤمن وى، با قدرت و توان قريش به مبارزه برخاستند و در راه عقيده و آرمانى كه جان خود را بر سر آن گذاشتند مكّه، وطن خويش را كه در آن نشو و نما كرده، و اموال و دارايى، كه عمر خويش را در راه به‏دست آوردن آن صرف كرده بودند، به قصد مدينه ترك گفتند. پيامبر ...

درس‏هايى آموزنده از هجرت

هجرت رسول اكرم (صلی الله علیه واله) و مؤمنين همراه وى از مكه به مدينه، نه جنبه فرار داشت و نه از بيم و ترس انجام پذيرفت و نه در اثر يأس و نوميدى بود و نه براى استراحت و آرامش از دشوارى دعوت و آزار و اذيت خويش، بلكه بدين جهت بود كه فاصله‏اى ايجاد شود و طرفداران حقّ كه به ضعف كشيده شده بودند، توان خود را براى پايان دادن به ظلم و سركشى باز يابند.

رسول خدا (صلی الله علیه واله) و ياران مؤمن وى، با قدرت و توان قريش به مبارزه برخاستند و در راه عقيده و آرمانى كه جان خود را بر سر آن گذاشتند مكّه، وطن خويش را كه در آن نشو و نما كرده، و اموال و دارايى، كه عمر خويش را در راه به‏دست آوردن آن صرف كرده بودند، به قصد مدينه ترك گفتند. پيامبر(صلی الله علیه واله) در مدينه، نظامى نوين براى جامعه اسلامى ايجاد نمود كه تبعيضات را از بين برد و اختلافات طبقاتى را محو گرداند و عدالت را در آن جامعه محقق ساخت، حضرت در مدينه سپاه اسلام را مركب از مهاجر و انصار تأسيس نمود كه با اين عمل به نشر و انتشارِ اصول و مبادى اسلام پرداخته و به سلطه قريش و بت‏پرستى در جزيرةالعرب پايان داد. به همين دليل هجرت، رخدادى مهم در تاريخ دعوتِ اسلام به شمار آمد، چه اين كه هجرت، آغاز پيروزى رسول خدا (صلی الله علیه واله) در جهاد خويش براى تبليغ رسالت الهى بود و از اين رو، عمر(المستدرك على الصحيحين، ج‏3، كتاب الهجره، ص‏25.)، هجرت را مبدأ تاريخ اسلام قرار داد و گفت: هجرت، حقّ و باطل را از يكديگر جدا كرد و تاريخ را از هجرت آغاز كنيد.

يكى از جالب‏ترين اشاراتى كه معناى هجرت در اسلام دارد اين است كه تاريخ اسلام از كسانى كه مكه را ترك گفته و به يثرب (مدينه) پناه آوردند، به (پناهنده) ياد نكرده است؛ زيرا آنان سزاوار ستايش الهى بودند، به همين سبب خداوند آنان را مورد ستايش قرار داد، همان گونه كه انصار را كه با آغوش باز و برادرانه و رفتارى بى‏نظير پذيراى آنان شدند، نيز ستوده است. خداى سبحان فرمود: وَالسّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ المُهاجِرِينَ وَالأَنْصارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ؛( توبه آيه 100.)مهاجرين و انصارى كه در صدر اسلام سبقت به ايمان گرفتند و آنان كه به طاعت خدا از آنان پيروى كردند، خدا از آنها خشنود است و آنها از خدا.

بنابراين هجرت شيوه مصلحان است، هم آنان كه هجرت را پايگاهى نو براى دعوت خويش بر مى‏گزيدند، تاريخ درباره هجرت ابراهيم (ابوالأنبياء) چنين مى‏گويد: وى پس از آن‏كه پارسيان به مبارزه او برخاسته و قصد سوزاندن وى را داشتند، براى حفظ آيين خود، از عراق به شام هجرت نمود، چنان كه ماجراى هجرت موسى(ع) را نيز برايمان بازگو مى‏كند كه براى فرار از ستم فرعون و هوادارانش از مصر مهاجرت كرد. و از هجرت عيسى(ع) از بيت لحم به اورشليم (قدس) سخن به ميان آورده است. لذا هجرت، ارزنده‏ترين درس‏ها را، چون صبر و شكيبايى در برابر مصايب و مشكلات و فداكارى و جانفشانى و پايدارى و استقامت در راه مكتب و عقيده و اطمينان به پيروزى را به ما مى‏آموزد.

 

 

ثمرات هجرت

هجرت براى افراد مؤمن ثمراتى غير از درس‏هاى آموزنده گذشته در بردارد از جمله: روى آوردن به سوى خدا. روآوردن به خدا، يعنى پيروزى و غلبه بر دلبستگى‏هاى مادى با همه جلوه‏ها و فريبندگى آنها، خداى متعال در ماجراى هجرت پيامبر مى‏فرمايد: «إِلّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثانِىَ اثْنَيْنِ إِذ هُما فِى الغارِ إِذ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلى‏ وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِىَ العُلْيا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ».

خداوند در اين آيه شريفه چگونگى بيرون رانده شدن نبىّ اكرم(صلی الله علیه واله) توسط كفار و هجرت نهانى او را در تاريكى شب به شهرى ديگر كه بتواند در آن آزادانه مردم را به خدا و پرستش او دعوت نمايد به تصوير مى‏كشد. خداى سبحان اين رخداد را به عنوان يك پيروزى قلمداد مى‏كند، آن‏گاه كه حضرت و رفيقش در غار پنهان شدند و كفار با تلاشى مذبوحانه در جستجوى آنها بر آمدند تا آن دو را به قتل برسانند.

بنابراين هجرت، از ديدگاه قرآن يك پيروزى است، چون رو آوردن به سوى خدا است، هر چند به مرگ منتهى گردد. خداى متعال فرمود: وَالَّذِينَ هاجَرُوا فِى سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ ماتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرّازِقِينَ؛( حج آيه 58(

آنان كه در راه خدا مهاجرت كردند و سپس به شهادت رسيده و يا از دنيا رفتند، مطمئناً خداوند آنان را در پيشگاه خويش نيكو روزى مى‏دهد و به راستى كه خداوند بهترين روزى‏ دهندگان است.

لذا مسلمانان پيوسته مأمورند كه روبه سوى خدا آورند؛ يعنى به سوى او مهاجرت نمايند. خداى متعال فرمود: «فَفِرُّوا إلَى اللّهِ إنّى لَكُم مِنْهُ نَذيرٌ مُبينٌ؛ به‏سوى خدا رو آوريد به راستى كه من از ناحيه او برايتان بيم دهنده آشكارى هستم.»

هجرتِ مؤمن به سوى خدا، آرامش و وقار و تأييد الهى را براى فرد به ارمغان مى‏آورد و او را در محدوده حفظ و حمايت خدا قرار مى‏دهد، به همين دليل رسول خدا (صلی الله علیه واله) به دوستش كه با هم در غار پنهان شده بودند فرمود: «لاتَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا». هجرت مؤمن به سوى حقّ، دليل بر اخلاص و عشق و محبت به اوست و لذا هجرت مستلزم ترك گناه است و به همين دليل پيامبر خدا (صلی الله علیه واله) فرمود: «مسلمان كسى است كه ساير مسلمانان از زبان و دست او در امان باشند، و مهاجر كسى است كه از منهيّات الهى هجرت كند و از آنها رو گردان شود»

از ديگر ثمرات هجرت، نيّت پاك و خالص براى خداى متعال است. اگر نيّت انسان متوجه ذات بارى‏تعالى باشد، همه اعمالش خير و همه كارهايش هجرت است، ولى اگر نيّت متوجه خدا نباشد، اعمال انسان هر چند به ظاهر خير باشند در پيشگاه خداوند پذيرفته و مقبول نمى‏افتند. رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرمود: «اعمال انسان بستگى به نيّت او دارد و كسى كه به‏سوى خدا و رسولش هجرت كند، به خدا و رسول او مى‏پيوندد و كسى كه رو به دنيا بياورد و يا [مثلاً] تمايل به ازدواج با زنى داشته باشد، هجرت او نيز همان چيز خواهد بود»

در اين مقوله، اسلام با كسانى كه مى‏گويند خير را به خاطر خير بودنش و يا براى خرسندى وجدان بايد انجام داد، مخالفت مى‏كند. عمل خير وقتى براى خدا نبود، تمايلات نفسانى آن را منحرف ساخته و به شرّ و تباهى مى‏كشاند. بنابراين نيّت خالص كه براى خدا باشد از مهم‏ترين پايه و اركانى است كه آيين اسلام بر آن استوار شده است. براى روشن شدن ارزش و اهميت آن نيز رسول خدا (صلی الله علیه واله) پس از فتح مكه كه اسلام در آن بر دشمنانش پيروز گشت، مى‏فرمايد: «هجرتى برتر از فتح نيست -يعنى فتح مكه - مگر جهادى كه با نيّت خالص باشد»

پي نوشت:

1. اين عمل على بن ابى‏طالب(ع) نهايت فداكارى و اخلاص وى را به پيامبر مى‏رساند. او جان خود را در راه نجات جان پيامبر به خطر انداخت.

2. انفال (8) آيه 30.

3. مؤلف از ماجراى خوابيدن على(ع) در بستر پيامبر(صلی الله علیه واله)(ليلة المبيت) به سادگى گذشته، در صورتى كه بزرگانى چون يعقوبى از اهل‏سنت در اين زمينه داد سخن داده‏اند. وى در كتاب خود مى گويد: خداوند در آن شب به جبرئيل و ميكائيل وحى كرد كه يكى از شما دو تن را محكوم به مرگ كردم. كدام‏يك حاضر است در راه رفيقش از جان خود بگذرد. هر دو فرشته، زندگى را برگزيدند. خداوند بدانان فرمود: چرا مانند على بن‏ابى‏طالب نبوديد؟ زيرا من ميان او و محمد برادرى ايجاد كرده و عمر يكى از آن دو را بيشتر قرار دادم و على مرگ را برگزيد، تا محمد زنده بماند - هم اكنون شما به زمين فرود آييد و او را از دشمنانش حفظ كنيد. آن دو فرمان الهى را انجام دادند و بالاى سر و پايين پاى على(ع) نشستند. جبرئيل مى‏گفت: <بخٍ‏ّ بخٍ‏ّ يابن‏ابى‏طالب مَن مثلك، يباهى الله بك ملائكته؛ مرحبا بر تو اى پسر ابوطالب چه كسى مانند توست؟ خدا به واسطه تو بر فرشتگان مباهات مى كند. المستدرك على الصحيحين، ج‏3، ص‏5. ج.

4. توبه (9) آيه 40.

5. توبه (9) آيه 108.

6. ابن اثير، البدايه و النهايه و تاريخ طبرى.

7. محل خشك كردن خرما.

8. كسى كه از ناحيه رسول خدا(صلی الله علیه واله)مأموريت يافت، فَواطِم، يعنى فاطمه دخت پيامبر، فاطمه بنت اسد، فاطمه دختر زبير و مسلمانانى را كه تا آن روز موفق به مهاجرت نشده بودند همراه بياورد، اميرالمؤمنين على(ع) بود. «ج»

9. مؤلف براى مهيا كردن زمينه‏هاى بعدى در مباحث تاريخى، به ويژه بيعت على(ع) از بيان واقعيت اخوت پيامبر(صلی الله علیه واله)با على(ع) طفره رفته است. در اين زمينه رسول خدا(صلی الله علیه واله)فرمود: <تَاخوا فى الله أخوين أخوين؛ در راه خدا دوتا دوتا با هم برادرى كنيد» و سپس ميان ياران خود ايستاد و دست على(ع) را گرفت و فرمود: «اين هم برادر من است». سيره ابن هشام، بخش نخست، ص‏501. «ج»

10. اين ارث بردن تا زمان نزول آيه شريفه« أولوا الأرحام بعضهم أولى ببعض» ادامه داشت و پس از آن ميراث، به نزديكانى كه قرآن بدانان تصريح كرده است منتقل گرديد.

11. حشر (59 ) آيه 9.

اشتراک نشریات رایگان

سامانه پاسخگویی