شهادت بضعة الرسول حضرت فاطمة الزهرا بر شیعیان جهان تسلیت باد

 

عوامل شهادت حضرت زهرا(س)

مقدمه: در تاريخ حيات هر انسانى سه روز مهم قابل ذكر وجود دارد: روز ولادت، روز مرگ، و روز حشر و قيام.روز ولادت مهم است و سرنوشت ساز، هم از نظر كيفيت ولادت و آغاز زندگى و هم از نظر گشوده شدن دفتر حيات؛ به همين گونه است روز مرگ كه از سوئى روز بسته شدن دفتر حيات است و از سوئى روز گشوده شدن دفترى ديگر براى آنكس كه سنت حسنه‏اى يا سيئه‏اى را در جهان پايه گذارى كرده است. و چگونه مردن و در چه راهى دفتر عمر را به پايان رساندن اهميت بسيار دارد . و سوم روز حشر و رستاخيز انسان است كه اهميت آن بخاطر ديدن نتيجه اعمال و درو كردن حاصل كشت و درو به دنبال حساب و كيفر است. روز فصل است و روز حسرت، روز احساس غبن است و احساس ندامت، تمناى بازگشت به دنيا براى جبران بسيار است و امكان آن محال .

مسأله شهادت فاطمه (س)

مى‏ دانيم كه مرگ دست رد به سينه احدى نمى‏ زند و انسانها در هر سطح و درجه و شأنى كه باشند روزى بدنيا آمده و روزى مى‏ ميرند. خطاب خدا به پيامبر اين است انك ميت و انهم ميتون [1] اى پيامبر تو هم زاده مرگى و روزى خواهى مرد و طبيعى است كه فاطمه (س) نيز روز ولادت و مرگى داشته باشد.

اما آنچه مهم است اين است كه برخى با مرگ خود براى هميشه مى‏ ميرند و عده ‏اى محدود هم هستند كه در سايه مردن خود حيات جديدى را آغاز مى‏ كنند و اين امر بستگى دارد به چگونگى زندگى و در نهايت چگونگى مردن او و كار و برنامه‏ اى را كه در زندگى براى خود ايجاد كرده است. فاطمه (س) از آن گروه افرادى است كه با مرگ خود هرگز نمرده و نمى‏ ميرد و با شيوه زندگى قبل از وفاتش پايه‏ هاى حيات جاودانه‏ اى را براى حضور مداوم در عرصه حيات تاريخ خود فراهم آورده است. او زنده است با راه و روش خود، با سنت‏هاى حسنه‏ اى كه ايجاد كرده، با مشى و قدم‏هاى استوار خود در زندگى و تلاقى و تلقى خويش از جهان و پديده‏ هايش .

بدين سان ذكر داستان شهادت فاطمه (س) براى گريستن و گرياندن نيست براى نقش اهميت بارى است كه در زندگى انسانها دارد و البته ذكر اين تاريخ برانگيزاننده اشكها و عواطف است .

اهمیت مسأله شهادت او

همه چيز فاطمه (س) درس است، حتى مرگ و شيوه مردن او، او از مرگش بعنوان عاملى جهت رشد اسلام استفاده كرد و آن را حربه‏اى قرار داد تا دشمن نتواند عوام فريبى كند. و از اين ديد واقعاً بايد گفت آن مردنى خوبست كه چون مردن فاطمه (س) باشد. او شهيده اسلام است، بانوئى است كه در راه اثبات حق و دفاع از حق به شهادت رسيد.اين مسأله مهمى است كه اگر مسأله دين و خدا نبود،و اگر مسأله دفاع از مقام ولايت و حقانيت على(ع) نبود او را با صدمه در به پهلو چه كار؟او براى هدف اسلامى خودتلاش كرد و جان داد.

شهادت فاطمه(س) مسأله مهمى براى تاريخ حيات اسلام بحساب مى‏ آيد،وسيله افشاگرى عظيمى براى معرفى دشمن و آزمايش فوق‏ العاده براى اتخاذ مواضع درباره حقايق بود.فوت او دشمن و دوست را نيكو معرفى كرد و اعتراض فاطمه(س) را نسبت به ديگران نشان داد .

عوامل شهادتش

او فردى بيمار و نحيف نبود كه زود از دنيا برود، و سن زيادى هم نداشت كه بگوئيم بر اثر پيرى و سكته و مسائل زيستى مربوط به آن از دنيا رفته باشد. پس از فوت رسول خدا (ص) شرايط و دشواری هائى براى او پديد آمد كه زمينه را براى مرگ پيشرس او فراهم ساختند. اهم آنها

1- شرايط روانى:

وضع و شرايطى كه از پس از مرگ پدر براى او فراهم آورده‏ اند او را متأثر و مكدر ساخته بود. او پس از مرگ پدر مردم را ديد كه وصاياى رسول خدا (ص) را از ياد بردند، حق على (ع) را كه حق اسلام بود غصب كردند توطئه‏ ها و نفاق‏ ها جان گرفتند و صدائى هم از مردم برنيامد. با اين روندى كه در پيش بود فاطمه (س) احساس كرد كه توطئه‏ ها جان مى‏ گيرند و در فاصله ‏اى اندك زحمات رسول خدا (ص) را بر باد مى‏ دهند، و چون شهداى را ناحق در مسير فنا و اضمحلال است. در اين گذشت بار مظلوميت شوهر هم بر اين بار افزوده شده و فراق پدر هم كه براى او دردى جانكاه بود. (انهامازالت بعد ابيهامصيبة الراس ناحلةالجسم، منهدة الركن، باكيه العين، محترقة القلب....)

اين نكته‏او را رنج مى ‏داد كه مى‏ديد نه براى كمك به مستمندان بلكه تنها براى ورشكست كردن او و خاندانش و نيز براى پراكنده كردن مردم از دور و بر خاندانش فدك را از او گرفتند و حق او را پامال كردند واين‏ همه‏ كجروى ‏و ناروائى‏ براى‏ فاطمه(س)بسيارناگواربود. مخصوصاًكه‏ دشمن‏ بر درخانه‏ اش‏ آتش‏ افروخت.

2- صدمه بدنى:

و اين مسأله‏ اى است كه بسيارى از بزرگان اهل سنت مى‏ خواهند بر آن سرپوش نهند در حاليكه واقعيت خلاف آن است. صلاح الدين صفدى شافعى گويد: ان عمر ضرب بطن فاطمه يوم البيعة حتى القت المحسن من بطنها [2] عمر ضربه‏اى بر شكم فاطمه (س) وارد آورد در روز بيعت (روز سقيفه) تا محسن از شكم او سقط كرد. صاحب لسان الميزان به نقل از ابن حجر عسقلانى گويد ان عمر رفس فاطمه حتى اسقطت بمحسن [3] عمر بر فاطمه (س) فشار و لطمه‏اى وارد آورد تا محسن او سقط شد. روايات شيعه هم در اين زمينه بسيارند از جمله مجلسى بحث از ضربات قنفذ بر پيكر فاطمه (س) دارد كه زمينه را براى رنجورى و بسترى شدن او فراهم كرد. [4] صاحب تلخيص الشافعى هم همين مسأله را دارد و از جنين 6 ماهه‏اش حرف مى‏زند كه رسول خدا (ص) او را محسن ناميده بود [5] و حتى صاحب بحار گويد على (ع) آمد و پارچه‏ اى بر سر همسر زجر كشيداش انداخت و...

هنگامی که خواستند علی علیه‏ السلام را به مسجد ببرند با مقاومت فاطمه علیهاالسلام روبرو شدند و فاطمه علیهاالسلام برای جلوگیری از بردن همسر گرامی‏ اش صدمه‏ های روحی و جسمی فراوانی دید که بیان همه آنها از توان زبان و قلم خارج است؛فقط به گوشه‏ای از آن در یک نقل تاریخی اشاره می‏کنیم؛ وگرنه در این موضوع، نقل‌های تاریخی فراوان است.

خلاصه ماجرا همان است که در نامه خود عمر به معاویه آمده است. در بخشی از آن چنین می‏ نویسد:

«... وقتی درب خانه را آتش زدم (آن گاه داخل خانه شدم) ولی فاطمه درب خانه راحجاب خود قرار داد و مانع از دخول من و اصحابم شد. با تازیانه آن چنان بر بازوی اوزدم که مانند دملج (بازوبند) اثر آن بر بازوی او ماند؛ آن گاه صدای ناله او بلند شد؛ چنان که نزدیک بود به حال او رقت کنم و دلم نرم شود؛ ولی به یاد کشته‏ های بدر واُحد که به دست علی کشته شده بودند... افتادم، آتش غضبم افروخته‏تر شد و چنان لگدیبر درب زدم که از صدمه آن جنین او (به نام محسن) سقط شد." فَعِنْدَ ذلک صَرَخَتْ فاطِمَهُ صَرْخهً... فَقالَتْ یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ الله‏ِ هکَذا کانَ یُفْعَلَبِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ... ؛ در این هنگام، فاطمه چنان ناله زد، پس فریاد زد: ای پدر بزرگوار! ای رسول خدا! این چنین با عزیز دلت و دخترت رفتار کردند." سپس فریاد کشید: فضه به فریادم برس که فرزندم را کشتند. سپس به دیوار تکیه داد و من اورا به کنار زده، داخل خانه شدم. فاطمه در آن حال می‏ خواست مانع (بردن علی) شود، مناز روی روسری چنان سیلی به صورت او زدم که گوشواره از گوشش به زمین افتاد...»[6]

بيمارى او شديد شد تا حدى كه ديگر نتوانست درست برخيزد و بنشيند. خاطر ناشاد او هم احتمال درمان را كمتر كرد و اوقاتش به سختى و با دشوارى مى‏ گذشت، اغلب اوقات با رنجورى ،گريه و پژمردگى.

آمادگى براى شهادت

شرايطى كه براى او پديد آمده بود زمينه را براى مرگ او فراهم كرده بود و اين مسأله‏ اى بود كه او انتظارش را مى‏ كشيد. اما اينكه فاطمه (س) براى تسريع در مرگ خود دعا كند و يا زودتر مردن خود را از خدا بخواهد به نظر بعيد مى‏ رسد. زيرا با مبانى اعتقادى، چندان سازگارى ندارد . آرى در مواردى ممكن است زندگى به گونه ‏اى باشد كه ديگر ارزش زنده ماندن را نداشته باشد. اميرالمؤمنين (ع) خود در رابطه با ستمى كه به ناحق درباره دختركى يهودى واقع شده بود فرمود: اگر در اين شرايط مردى از اين فاجعه رغبت مرگ كند بر او ملامتى نيست. [7]

و يا حسين بن على (ع)، مؤمنان را در لقاى خداى خود محق مى‏ داند و آن زمانى كه مردم به حق عمل نكنند و از نسبت به معروف روى گردان باشند... «الا ترون الحق لا يعمل به و الى المعروف لا يتناهى عنه - ليرغب المؤمن فى لقاء ربه محقا فانى لا ارى الموت الاسعادة، و الحياه مع الظالمين الا برما.[8]

تقاضاى فاطمه (س) از خدا براى تسريع مرگ و يا رغبت او به مردن اگر درست باشد از اين نوع سخنان است البته فاطمه (س) از كسانى نيست كه درباره نفس مرگ احساس كراهتى داشته باشد. او هم مرگ راچون پلى مى‏ داند و بدن راچون جسدى براى انتقال از اين سراى به سراى ديگر. ضمن اينكه رسول خدا (ص) هم در حين وفات او را مژده داد نخستين كسى است كه به اوملحق مى‏ شود. [9]

بدين سان فاطمه (س) درمانده اسيرى نيست كه براى خلاصى خود تقاضاى مرگ كند و يا از زحمت زندگى به زجر افتاده، از همسرش نارضائى داشته و خواستار آن باشد. اگر هم در جائى تقاضاى مرگ دارد از همان نوع است .

اخبار مرگ خود:

او داراى بصيرت است و تقواى او چراغ راه اوست و با اين چراغ مى‏تواند آينده‏اش را ببيند و اخبار كند. روزى خبر مرگش را به على (ع) گفت. على (ع) پرسيد از كجا مى‏گوئى؟ گفت ساعتى بخواب رفتم، حبيبم رسول خدا (ص) را در خواب ديدم. به هنگامى كه مرا ديد گفت دخترم، زود به سويم بشتاب زيرا كه مشتاق ديدار توام - گفتم بخدا قسم شوقم به ديدار تو بيشتر است - فرمود تو امشب نزد منى - و او راست گفته و وفاى به عهد دارد.

روايات در اين زمينه متعدد و از نظر محتوا مختلف است. ولى در كل همه آنها يك مسأله را اعلام مى‏دارند. و آن مسأله اخبار از مرگ است. از جمله سخنى است كه در روضة الواعظين آمده كه فرمود اى پسر عم دل تمناى مرگ، دارد. وساعتى بعد بايد به پدرم ملحق گردم (فقالت يابن عم، انه قد نعيت الى نفسى و اننى لاحقة باً بى ساعة بعد ساعة [10].

پی نوشت:

1- آيه 30 سوره زمر.

2- الوافى بالوفيات ج 5 ص 347.

3- لسان الميزان ج 1 ص 268.

4- بحار ج 43 ص 170.

5- تلخيص الشافعى ص 415.

6- بحار الانوار، ج۳۰، ص۲۹۳، (چاپ جدید)؛ ج۸، ص۲۳۰، (چاپ قدیم) و ریاحینالشریعه، ج۱، ص۲۶۷.

7- نهج البلاغه .

8- بررسى تاريخ عاشورا.

9- ج 3 مناقب ص 362.

10- روضه الواعظين.

اشتراک نشریات رایگان

سامانه پاسخگویی